بانوی زرد

داستان

"... سرگرمی محبوب من این است که شب ها به آسمان پرستاره چشم بدوزم. آیا برای فراموشی زمین و زمان این بهترین راه نیست؟ در چنین حالی به گناهی احتمالاً نابخشودنی دست می زنم: می کوشم دست کم تصورات خود را حفظ کنم و دل به رویا بسپارم، رویای هستی از بند رسته ای که درآن، واقعیت، بودن چاشنی عذاب دهنده ی سرخوردگی، در متن تصورات بزرگم تحقق یابد، رویای هستی ای بدون افق..."

 " قسمتی از داستان کوتاه سرخوردگی نوشته توماس مان از کتاب مجموعه ی نامرئی ترجمه علی اصغر حداد"

  • بانوی زرد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی