بانوی زرد

۵ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

حرفهای بی مخاطب

دختری که وانمود می کرد من را ندیده D:

وارد سالن که شدم دیدمش، روی یک صندلی در یکی از ردیفهای جلویی سمت چپ سالن نشسته بود. من هم روی یکی از صندلی های که چند ردیف عقب تر از صندلی او بود در سمت راست سالن نشستم کنار دوستم که مجری برنامه بود. از نوع نشستنش فهمیدم من را دیده و دارد وانمود می کند که اصلاً متوجه نشده است. راستش من اینطور رفتارها را نمی توانم هضم کنم اینکه آدمی به اصطلاح دوست تو باشد و بعد وانمود کند تو را نمی شناسد و اصلاً متوجه ات نشده است. اینها را نوشتم تا به قول یکی از دوستانم یادم بماند من هم  اگر یک روز  باز این دختر خانم را دیدم وانمود کنم ندیدمش D:

32

بعضی از ما آدمها خوب حرف میزنیم. خیلی خوب آنقدر که همه را مجذوب کلام خود میکنیم. اما وقتی پای عمل کردن به آن حرفها در میان باشد انسانی متفاوت می شویم. متفاوت با آنچه از آن سخن میگفتیم.

31

امروز روز خسته کننده اما پرباری بود. وقتی روزت را به خوبی به شب برسانی احساس آرامش میکنی حتی اگر آن روز یکی  از پرکارترین و خسته کننده ترین روزهایت باشد. یکی از قسمتهای خوب امروز دو ساعت نشستن در کلاس درس استادی بود که تمام آن دو ساعت بدون داشتن احساس خستگی سپری شد.

...

این روزها اینقدر درگیر کار و روزمرگی بودم که اینجا را فراموش کرده بودم. دلم برای اینجا تنگ میشد اما فرصتی نداشتم که به اینجا سر بزنم. کاغذهای سفید زیادی را پر از نوشته کردم اما فرصت نوشتنش را در اینجا نداشتم. در هر حال اینجا خواننده ای ندارد که منتظر نوشته جدیدی از من باشد.