بانوی زرد

45

من نسبت به اونها مسئولم.

44

از اجبار بدم می آید. از آدمهایی که چیزی را تحمیل می کنند بدم می آید. دوست نداشتم چیزی رو به کسی تحمیل کنم اما مجبورم کردند. خوب وقتی بهش گفتم خودم بیشتر ناراحت بودم.

43

باید به تک تکشان انرژی بدهم. باید دستهایشان را بگیرم و با هم به قله برسیم.

...

چقدر درد داشت شنیدن اون همه درد از آدمهایی که دردهاشون رو همیشه پنهان می کردند.

کلید

به دنبال کلیدی جادویی می گردید که در منبع قدرت را برایتان باز کند، این کلید در دست خود شماست و وقتی یاد گرفتید که بر افکار خود کنترل داشته باشید، می توانید از آن استفاده کنید.
 
                                                                                                                    "ناپلئون هیل"

Music

موسیقی با روح من بازی می کند. قلقلکم می دهد و شادم می کند.

روزها

این روزها همش در حال دویدنم. دارم می دوم برای رسیدن به چیزهایی که دوست دارم بدست بیارمشون. گاهی وقت کم میارم. گاهی هم تا می رسم خونه سرم رو میزارم روی بالشت و دیگه هیچی نمی فهمم تا صبح که آلارم گوشیم به صدا در میاد.

36

وقتی هدفی داری برای رسیدن به آن تلاش کن. تو می توانی من باورت دارم.

حرفهای بی مخاطب

دختری که وانمود می کرد من را ندیده D:

وارد سالن که شدم دیدمش، روی یک صندلی در یکی از ردیفهای جلویی سمت چپ سالن نشسته بود. من هم روی یکی از صندلی های که چند ردیف عقب تر از صندلی او بود در سمت راست سالن نشستم کنار دوستم که مجری برنامه بود. از نوع نشستنش فهمیدم من را دیده و دارد وانمود می کند که اصلاً متوجه نشده است. راستش من اینطور رفتارها را نمی توانم هضم کنم اینکه آدمی به اصطلاح دوست تو باشد و بعد وانمود کند تو را نمی شناسد و اصلاً متوجه ات نشده است. اینها را نوشتم تا به قول یکی از دوستانم یادم بماند من هم  اگر یک روز  باز این دختر خانم را دیدم وانمود کنم ندیدمش D: